محل تبلیغات شما



با دقت نظر در قرآن کریم، به دست میآید که در قرآن به همان تناسب که برای وحدانیت خدای تعالی تاکید شده است، به همان اندازه به پدیده تکثرگرایی پرداخته است. حتی می توان ادعا کرد که اصل و ریشه تکثرگرایی در قرآن است مثل اختلاف انسان در دین، نژاد و. همه اینها خواست و اراده خداوند واقع شده و با حکمت او مرتبط است. در سوره مائده آیه 48 آمده است که لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا و لوشاء الله لجعلکم امه واحده ولکن لیبلوکم فیما آتاکم فاستبقوا الخیرات الی الله مرجمع جمیعا». براى هر گروهى از شما آيين و روشى قرار داده ايم و اگر خدا مى خواست شما را امت يگانه اى مى كرد ولى مى خواست شما را در آنچه به شما داده امتحان كند. پس به نيكيها سبقت بجوييد. بازگشت همه شما به سوى خداست پس شما را به آنچه در آن اختلاف كرده ايد آگاه مى سازد. 

قرآن به صراحت تصویرهایی از این تکثرگرایی را واضح می سازد که در آن برعلاوه انسان و جامعه، تکوینیات را نیز شامل است؛ چون کاینات و هستی با این عظمت و شکوه که دارد، مخلوق خداوند است و خداوند هستی را بر اساس تنوع و تغایر و تکثر آفریده است؛ اگر زمان و مکان واحد بودند، ثبات نداشتند چون هرپدیده تکوینی دستخوش حرکت و تغییر است و خداوند می فرماید: والارض تمشی لمستقر لها ذالک تقدیر العزیر العلیم». همین تکثر تکوینی است که هستی را زیبایی بخشیده و سبب شده بین عناصر متباین تکوینی تاثیر و تاثر به وجود آید. در کاینات که جامد هستند، می بینیم که تنوع و تکثر به آنها تازگی می بخشد اما انسانِ که دارای روح و عقل و وجدان است.


مدارا و مهربانی در فرهنگ اسلام
                   منتشر شده در خبرگزاری جمهور                                                            

علی‌ظفر یوسفی
مقدمه
جهان اسلام در عصر حاضر در بحرانی‌ترین حالت خودش به سر می‌برد؛ جنگ، قتل، نفاق و توسل به خشونت، سرخط خبرهای جهان است؛ این وضعیت اسف‌بار پیش از آنکه معلول خارجی باشد، علت داخلی دارد و برمیگردد به تفسیرهای وارونه‌ای که در طول تاریخ از اسلام صورت گرفته است؛ یکی از این تفسیرهای ناروا، برداشتِ زور و جایز بودن توسل به خشونت در امر تبلیغ دین است که متاسفانه گستره‌ای آن دامنه‌ی تعاملات اجتماعی ذات البینی مسلمانان را نیز گرفته است؛ در صدر اسلام، بنای دین، بر صلح و گرفتن جلو خشونت و جنگ بود؛ در مدینه دو قبیله‌ی اوس و خزرج، گویا دشمنی ذاتی باهم دیگر داشتند، این کینه‌ی کهنه و دیرینه را - که گمان آشتی وجود نداشت – پیامبر با نور اسلام محو کرد و بین دو قبیله عقد برادری بست؛ در سیره‌ی پیامبر و ائمه (ع) اصل بر مدارا و مهربانی است چه مسلمان یا غیر مسلمان؛ امام علی (ع) تا دمِ آخر، حقوق خوارج را از بیت المال قطع نکرد و به غیر مسلمانان از بیت المال حقوق می داد؛ عهدنامه‌ای امام علی ع برای مالک اشتر، منشور انسانی است جدا از رنگ و نژاد و مذهب. در زمان باقی ائمه (ع) نیز همین سیره مدارا و مهربانی وجود داشت و آنان حتی با غیر مسلمان (ملحدین) از رفتار نیک کار می‌گرفتند؛ در زمان امام صادق ع دانشمندانی وجود داشتند که منکر خدا بودند مثل ابن ابی العوجاء، ابوشاکر دیصانی و. فقط شبهات مطرح می‌کردند و امام صادق ع با استفاده از جدال احسن» به شبهه‌های آنها جواب ارائه می‌کرد. حالا فرض کنیم چنین منکرین خدا در زمان حاضر در شهرهای مسلمان باشند، معلوم نیست که مسلمانان چه بلایی سر آنان خواهند آورد؛ عملکرد امروزی مسلمان، علامتِ‌ آن است که ما برداشت‌های درستی از اسلام و دین اولیه‌ی اسلام نداریم نه از مدارا خبری است نه از مهربانی و شفقت امیدی؛ بنابراین هرآنچه از بحران و جنگ و خشونت در جهان اسلام است، به بدفهمی ما یا عدم اطلاع از اسلام حقیقی برمیگردد. اسلامِ که مرهونِ خُلق عظیم» و قلب مهربان» پیامبرش است، کمترین نسبت را با مسلمانان امروزی دارد.
1 - مدارا در ردیف واجبات
اسلام، تنها نماز و روزه و اصول دین نیست؛ بلکه مسایل اجتماعی و رفتار با دیگران، بالاتر از نماز روزه است؛ زیرا خوش‌رفتاری با جامعه و رعایت حق الناس، نشانگرِ کامل بودن ایمان و علامتِ‌ آن است که اثر انجام واجبات و ترک محرمات اثر وضعی خودش را گذاشته است. در حدیثی از رسول خدا ص روایت شده است که فرمود: پروردگارم مرا به مدارا کردن با مردم امر کرد، کما اینکه به ادای واجبات امر کرده بود. [کلینی، 2: 116] در حدیث دیگری آمده است که مدارا کردن با مردم، نصف ایمان است» [همان، 2: 117] طبق این احادیث، اگر کسی در رفتارهای خانوادگی و اجتماعی از اجبار و زور و خشونت کار می‌گیرد، درایمانش تجدید نظر نماید.
2  - مدارا سرمایه عقل 
رفتار نیک و برخورد درست و منطقی با دیگران و پذیرش تکثر، نشانه عاقل بودن آن شخص است و بلکه طبق فرمایش امام علی ع عاقل ترین مردم کسانی هستند که در مدارا کردن با مردم، سخت گیرند. [صدوق، 4: 395] در وصیت امام علی ع به پسرش محمد حنفیه آمده است که سرمایه عقل بعد از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم است. [مجلسی اول، 13 : 53]. شاید از بدیهیات و مسلمات است که افرادی که بیشتر از همه دنبال تفاهم و تعامل با دیگران هستند، از تعقل بیشتری برخوردار اند چون در دنیای داد و ستد یا بگیر و بستان، بدون روِیه‌ی درست، وضعیت زندگانی برای انسان، سخت و مشکل ساز می‌گردد.
3 – مدارا سنت پیامبر اسلام
چنانچه در مقدمه اشاره شد، پیامبر گرامی اسلام به مدارا و خوش‌خلقی با مردم معروف و مشهورتر از آن بود که وصف گردد؛ شرایع قبل از شریعت اسلام، در امور اجتماعی و تکالیف دینی نسبتا سخت‌گیر بود، خداوند به برکت وجود پیامبر اسلام، دین مبنتنی بر تساهل و مدارا نازل کرد و در حدیثی از پیامبر هم آمده است که فرموده است من بر دین حق مبعوث شدم که آسان و قابل مداراست» [سیدمرتضی، 46] از امام رضا (ع) حدیثی وارد شده است که در آن تاکید شده برای مسلمانان که از علامات مومن این است که با مردم از مدارا کار گیرد و آن سنت پیامبر است [محدث نوری، 9 : 37] با این حال، باید دید که فقه فقیهان و برهان متکلمان در عصر حاضر چقدر از این سنت نبوی که مدارا و تساهل بود، استفاده کرده اند.
4 – مدارا، سبب سلامتی دین و  دنیا
هرمسلمانی در حد توان تلاش می ورزد که آبرومندانه زندگانی نماید و توان مالی و دنیوی در به  اندازه‌ای داشته باشد که دست نیاز پیش دیگران دراز نکند؛ از طرف دیگر، می‌خواهد در عین حال دین و  ایمانش نیز خدشه دار نگردد؛ مدارا کردن با مردم یکی از اسبابی است که طبق فرمایش امام علی (ع) [آمدی، 333] موجب سالم ماندن دین و دنیای یک مسلمان است. دین او سالم می‌ماند چون کسی که از مدارا کار نگیرد، لابد در حین غضب، دست به زور و  اجبار بزند و ممکن است در این حال کارهایی انجام دهد که خلاف دستورات دینی باشد؛ اما مدارا کردن و منطقی بودن، به این معناست که در حین غضب، بهترین تصمیم ها را بگیرد و نه این که به طرف، حملات فیزیکی انجام دهد. سلامت دنیای او نیز واضح است که چنین شخصی را - که همواره در معاملات با مردم مهربان و دارای روحیه تساهل است – همه دوست دارند با او همکاری کنند و در ناملایمات روزگار دست او را بگیرد. بنابراین، ضررهای دینی و دنیوی برای شخص متساهلِ که از روحیه مدارا برخوردار است، به او نمیرسد.
نتیجه آنکه مدارا چه در سطح فردی، اجتماعی و یا سران کشورهای مسلمان، یک ضرورت مبرم و نیاز جدی است؛ کشورهای همسایه‌ی که هم دین مشترک دارند و خدای مشترک اما در رفتار بین المللی دشمن خونی هم هستند در حالِ که هردوطرف شهادین بر زبان میرانند یکی وابسته به شرق آن  دیگری به غرب. دشمنی بین الاقوامی در درون کشورهای مسلمان وجود دارد، قابل نوشتن نیست؛ به امیدی روزی که ملت خوابیده مسلمان و سران کشورها از این خواب عمیق بیدار شوند و به بازی هایی که سرهم دیگر دارند، دست بردارند و به آن برادران دینی شان هم حق بدهند زندگی کنند. 
منابع
آمدی، غرر الحکم.
سید مرتضی، الناصریات.
صدوق، من لایحضره الفقیه.
کلینی،  الکافی.
مجلسی اول، روضه المتقین
محدث نوری، مستدرک الوسائل

 


قبلا نوشته بودم که راجع به نهادینه شدن مردم سالاری در کشور و این که واقعا مردم بتوانند افراد شایسته را انتخاب کنند، بعید است؛ بهرحال انتخابات در 6 میزان 1398، با وجود تهدیدهای امنیتی برگزار شد اما

1 -- میزان مشارکت مردم و شوروشوق مردم نسبت به انتخابات قبلی، در سطح پایین قرار داشت و علت آن هم واضح است که دموکراسی که در آن ملت ها نقش بازی می کنند و زحمت می کشند که رئیس جمهور انتخاب کنند، طبیعی است که این فضا، فضای بده و بستان است و هراندازه که بعد از یک انتخاب، وضعیت سفره ی مردم بهتر شد، در انتخابات بعدی، بیشتر مشارکت می کنند و چون عملا می بیننند که دولت و حکومت برای آنها خدمت می کند. از طرف دیگر، دولت مرکزی نه تنها برای مردم خدمت نکرده که وضعیت امنیتی مردم هرر روز بدتر و وخیم تر شده است و شاهراه ها ناامن و پایتخت هر لحظه خطر انفجار و انتخار میرود با این حال، بازهم امید مردم به دولت بعدی که قطعا غنی و حکومت فعلی خواهد بود، امیدی به بهبودی نیست.

2 -- بی توجهی مردم به سرنوشت شان. افرادی زیادی بودند که برای غنی و تیم حاکم رای دادند، گذشته از هر مساله دیگر، اینان با این که خوب میدانند که تیم حاکم فقط کشتار و خون و جنایت کرده بازهم به همان آدما رای داده اند و این نهایت جهالت و بدبختی و فلاکت را میرساند.

3 -- آرای قومی  و سمتی؛ با گزارش هایی که از جاهای مختلف و احصائیه هایی که صورت گرفته است  نشان میدهد که آرا، اکثریت با ملاحظات قومی و سمتی و مذهبی ریخته شده است و بیشتر اقوام تاجیک به عبدالله و اکثریت مطلق هزاره ها به نسبت وجود محقق و خلیلی به عبدالله و پشتونها به غنی و تیم حاکم رای داده اند و این نشان میدهد که فکر مسموم قومیت تا چه اندازه در روح و روان مردم ریشه دوانیده است و مثل موریانه ملت را می خورد.

4 -- عدم اعتقاد تیم حاکم به آرای مردم. یعنی با وجود کم کاری و بدکاری های که حکومت مرکزی داشت، توقع نمی رفت که بیشتر از 20 در صد آرا را از آن خود کند و از حرف ها و گفته هایی تیم برسراقتدار معلوم است که آنان صدر در صد مطمئن اند که بازهم در قدرت هستند این اطمینان جز با تقلب و خیانت در آرای مردم چیزی دیگری نیست. با لغو ریاست اجرائیه در این روزها، این چهره های متقلب بیشتر خودشان را نمایاندند.

 


یزید از آدمهای شام و کوفه، آجر ساخته بود و ساختمانی بلند هوی و هوس و اعمال ضد انسانی خودش را بالا برده بود؛ شاید کسی فکر نمی کرد که این بنای محکم و با تلنگری بلرزد و با شلیک واژه ها تکان بخورد و ساکنان آن را بترساند. اما همین بازماندگان واقعه کربلا که برای زجر کشیدن و اذیت شدن، اسیر شده بودند، اما با روحیه بلند و رسالت مندی عاشورایی، هرکدام با شعر و نثر و خطابه، نشان دادند که در اسارت آنها، رسالت عظیمی نهفته بوده و چالش ها را تبدیل به فرصت کردند با استفاده از  شهادت امام حسین ع و یاران او، ندای حق طلبی، عدالت خواهی و آزادگی قربانیان عاشورا را به مردمان خفته ای آن روز رساندند و ثبت تاریخ کردند. امام سجاد ع با این که از کربلا تا کوفه و از کوفه تا دمشق، سرهای شهدا را دیده بود و اشک ریخته بود، با آنهم، وضعیت رقت بار عاشورا و اسارت. نتوانست او را از ظلم ستیزی باز دارد. این درس و الگوی بزرگی برای پیروان و شیعیان است که هرسال عاشورا را چنان عاطفی ساخته اند که انگار هیچ صدایی برای عدالت خواهی شنیده نمی شود و فقط گریه و تیغ و قمه و. برجسته کردن جنبه عاطفی عاشورا، انحراف آشکار از خطی است که امام حسین رسم کرده است و نمی توان این راه را راه امام سجاد و زینب نام گذاشت.

 


این روزها که اوج تبلیغات کاندیداهای ریاست جمهوری اسلامی افغانستان است، تیم های رقیب با استفاده از امکانات و پولهای گزاف به کمپیاین و تبلیغات می پردازند و لازم است چند نکته را یادآوری کنم

اول -- رقبای کاندیداها، با استفاده از اسامی مستعار در فضای مجازی، دروغ ها و تهمت ها و بهتان های بی حد و حصری به هم دیگر می زنند و می بندند. خبری از اخلاق انتخاباتی و رعایت موازین دینی و آموزه های اسلامی در میان نیست.

دوم -- تیم بر سر اقتدار در این مدت پنج ساله ثابت کرد که حتی در تامین امنیت پایتخت، قدرت و تسلط ندارد چه رسد که امنیت سایر ولایات خارج از کابل را تامین نماید. این نشان میدهد که دست های پیدا و پنهانی در امنیت ملی، وزارت داخله  و دفاع یا در ارگ ریاست جمهوری، برای دشمن کار می کنند و برای آنها برنامه ریزی دارند.

سوم -- وعده ها و وعیدهای زیادی که حالا از طرف تیم حاکم داده می شود اگر کسی اندکی عقل و شعور انسانی داشته باشد باور نمی کند؛ این تیم اگر صادق باشد باید در ساله های گذشته این خدمات را انجام میداد و بهانه ای برای معطلی ساخت و ساز وجود ندارد.

چهارم -- تیم که از نگاه رقابت با غنی برابری می کند، تیم ثبات و همگرایی است و که مع الاسف این ها هم حرفی و برنامه ای درستی برای کشورداری ندارند و چون به هرحال در این مدت پنج سال این تیم به یک نحوی شریک قدرت بودند و در جلسات آنها شرکت داشتند و اگر تمام گناه و خطا و کمکاری را به دوش غنی می اندازند، خودش دروغی است دیگری است.

پنجم -- حرف اول و آخر در انتخابات افغانستان را کاخ سفید می زند. تجربه نشان داده است که آمریکا از بی امنی و بدامنی افغانستان بهره ها برده است و می برد و برای هیچ افغانی پنهان نیست که انواع منافع اقتصادی و نظامی برای آمریکان دارد از غارت مواد خام تا برگرداندن کمک ها توسط انجوهای خودشان. از طرف دیگر، بودجه انتخابات افغانستان را آمریکا تامین می کند، آنها آن قدر هم بی شعور نیستند که این همه هزینه را متقبل شوند و در انتخابات دخالت نکنند  و چنانکه دیدیم حکومت وحدت ملی، محصول نظریه کاخ سفید بود یک حکومتی که در هیچ جای قانون اساسی جایگاهی نداشت و ندارد و چند سال منازعه و جدال را بین یون افغانستان روشن نگهداشت.

ششم -- حقیقت این است که ما هنوزهم که هنوز است، یک تمدار ملی و دلسوز و کارکن که اجیر و مزدور بیگانه نباشد، نداریم و همه این کنشگران ی که فعلا هستند اکثریت مطلق شان، سفارت خانه های کشورهای خارجی وابسته اند و از آنها پول می گیرند و برای آنها کار می کنند و انتخابات  هم نوعی پروژه درست شده است.

هفتم -- ملت افغانستان، به یک اجماع ملی دست پیدا نکرده اند و گرایش های مختلف قومی و سمتی و مذهبی هنوز هم در بین اقوام افغانستان وجود دارد. آنان به کسانی بیشتر ابراز علاقه می کنند که بیشتر قوم گرا و متعصب باشد و اقوام دیگر را فحش و دشنام دهد. هرچه متعصب تر، در بین اقوام دلسوزتر.

هشتم -- این گیرو دار انتخابات، به زودی تمام می شود و آنچه می ماند، این همه بداخلاقی ها و دروغ ها و فریب هایی است که در رسانه ها بیان شده است و در روی دیوار و در شهر مانده است.


مقاله ای در سایت مکتب معرفت از طرف یکی از شاگردان آن، راجع به موضوع کثرت گرایی دینی منتشر شده است؛ گرچه به نسبت انواع اشتباهات روشی و متنی که دارد قابلیت دغدغه مندی ندارد اما با فرمایش یکی از دوستان، چند چیز را قابل یادآوری میدانم:

1 – در مقاله مذکور، کثرت گرایی دینی، بسط و تشریح نشده است. منظور از پلورالیسم دینی، چه نوع رویکرد نسبت به آن است؟ که طبق همان مبنا بحث صورت گیرد. ما رویکرد هستی شناختی، معرفت شناختی و کارکرد شناختی داریم که در مقاله مذکور اینها همه خلط شده است.

2 – در مقاله مذکور، بین تعارض ادیان از نگاه مبنا و کارکرد، تفکیک نشده است. یکی از توجیهات جان هیک که بنیان گذار کثرتگرایی دینی با الهام از مولانای روم است، این است که بیشتر نگاه کارکردگرایانه یا دلسوزانه نسبت به بشریت دارد. انسان ها برای زندگی کردن و همزیستی مسالمت آمیز، خصوصا در این زمان حاضر، نیاز به همدلی و همکاری دارد. تن دادن به پلورالیسم دینی، این فرصت را میدهد که آنان بهتر زندگی کنند. از این توجیه بارها جواب داده شده است که اتباع ادیان بدون این که به کثرت گرایی توجهی داشته باشند، می توانند باهم زندگی کنند و این منافاتی با آموزه های ادیان هم ندارد.

3 – طرح تناقضات. نویسنده مذکور، ادعا می کند که با استفاده از عقل و وجدان خودش به این نتیجه رسیده است که کثرت گرایی بهترین راه است. همان عقل که کثرت گرایی دینی را – طبق ادعای نویسنده مذکور – اثبات می کند، همان عقل می تواند کثرتگرایی را نفی کند. به این بیان که همه می دانند که ادیان ابراهیمی با مبناهای کاملا مختلف هستند. دین مثل مسیحیت قایل به اصول سه گانه هستند و دین اسلام قایل به یگانگی؛ عقل سلیم انسانی حکم می کند که بین یگانه و سه گانگی تضاد است و نمی پذیرد آن است. ادیان ابراهیمی قایل به وجود متعالی هستند بیشتر ادیان بشری و وضعی اصلا قایل به امر متعالی نیستند. حالا کدام عقل کدام وجدان میتواند بین این ها جمع کند که از نگاه مبانی معرفتی باهم تناقضی نداشته باشد.

4 – دین اسلام با ادیان مختلف، سر ستیزی ندارد و از نگاه دین اسلام، کثرتگرایی طولی مورد تایید است. ادیان قبل اسلام ادیان ابراهیمی همه برحق بودند. اما نسبت به کثرتگرایی در عرض دین اسلام، با توجه به این که حقیقت واحد داریم، امکان ندارد از نگاه این که یک کسی عقلا بپذیرد و اما مخالف همزیستی با پیروان ادیان دیگری هم نیست و آنان هم می توانند در کمال آرامش در کنار مسلمانان زندگی کنند. بعثت بالحنفیه السمحه السلهه.

5 – ادعا شده است که در کثرت گرایی دینی، کرامت انسانی بیشتر مراعات می گردد. شاید برای کسانی که از متون دینی اطلاعی ندارد این اصل قابل توجیه باشد. در حکومت امام علی که ما اعتقاد داریم یک حکومت دینی به دور از ت های ماکیاولیستی و فریب بود، این اصل کرامت انسانی به وضوح قابل مشاهده بود. درحکومت امام علی، مسیحیها و سایر پیروان ادیان از بیت المال حقوق می گرفتند و حتی خوارج تا دم آخر از بیت المال حقوق داشتند و منشور حقوق بشری امام علی برای مالک اشتر معروف تر از آن است که تصور کنیم. اما کیست که ندیده باشد و نخوانده باشد که هرمکتبی نسبت به کرامت انسانی طبق امیال خودشان رفتار می کنند و دم از کرامت انسانی میزنند.

6 – مسلمان با استفاده از مبانی قطعی – جدایی از خطا یا صواب – به این نتیجه رسیده اند که دین اسلام، ناسخ ادیان و برترین دین است و می تواند نسخه ای خوبی برای بشریت باشد. اما تن دادن به کثرتگرایی دینی به نسبیت محض و سردرگمی مطلق خواهد رسید از نگاه معنویت و معرفت نمی تواند حس دینداری بشریت را کند و همان خواهد شد که الان بسیاری بدان گرفتارند سرخورده و افسرده که نمی فهمند کجا هستند و برای چه؟ آخرش هم منجر به خودکشی و جنون می رسند.

 

لینک مقاله سایت معرفت


بسم الله الرحمن الرحیم 
علی ظفر یوسفی
مقدمه
پروپاگاندا، یک روشی ارتباطی است که که در آن معلومات هماهنگ و جهت دار برای بسیح ذهنیت های عامه از طریق تبلیغات ی و جناحی نشر می گردد؛ حزب ی یا تیم های معینی، برای تطهیر دستان آلوده ای خودشان و تضعیف مخالف، دست به پروپاگاندا میزنند. در دوران پر التهاب صدر اسلام، هنگامی که عثمان به دست مردم مدینه ترور شد، مخالفان علی ع دست به شایعه سازی زدند و پیراهن عثمان را علم کردند که علی ع، قاتل عثمان است و قصاص گردد. اما علی ع از معدود شخصیت هایی بود که حسن و حسین ع را برای دفاع از عثمان فرستاده بود و آب و غذا برای عثمان می برد. دشمنان علی ع برای این که علی ع را از چشم مردم بیندازند، داستان سازی میکردند و بین مردم پخش می کردند، جوانان، پیران و کودکان بدون این که اصل قضیه را کنکاش کنند، باور می کردند. بعد از آن که خبر شهادت علی در دمشق پیچید و زمزمه شد که علی ع در حین نماز در محراب مسجد ترور شده است، شامیان با تعجب به هم نگاه می کردند و می پرسیدند مگر علی نماز می خواند؟» دستگاه تبلیغاتی دشمن همواره فعال بوده و تاثیر هم گذاشته بود و امیر بیان امیر مومنان ع در نهج البلاغه در سخن حقی گفته است که، شئ باطل و جریان باطل هیچ گاه عربان به صحنه حاضر نمی شود بلکه با مخلوطی از حق، وارد عرصه می شود تا مردم فریب داده شود. در این روزها که مومنین سوگوار درگذشت بزرگمرد تاریخ آیت الله محسنی است، دستگاه تبلیغاتی مخالف دوباره فعال شده و پروپاگاندا را شروع کرده اند. خواستم در این مورد چند جیز را به عنوان وضاحت بنویسم، هرچند که مطمئنم معظم له حقایق گذشته را نوشته باشد.
1 . آیت الله محسنی مطلقا دغدغه مذهبی داشت. هیچ کسی چه دوست یا دشمن آیت الله، این حقیقت را انکار نمی تواند که آن مرحوم فقط به دین و دیانت می اندیشید و در مرام و اندیشه ای او، نژاد و سمت و قومیت هیچگاه جایگاهی نداشت. این دغدغه سبب شد که افراد که دور و اطرافش بودند، نیز کمال احتیاط را در انجام مسایل دینی انجام دهند؛ این که یکی دوتن از طلاب حوزه خاتم النبیین ص، در این زمان با کمال وقاحت به شخصیت آیت الله میتازند، یکی از علت هایش همین است که نتوانستند قوانین سفت و سخت آیت الله را تحمل کنند، به عنوان مثال، زمانی که یک طلبه وارد حوزه علمیه خاتم النبیین ص می شد، آیت الله محسنی می گفت برای شما لازم است که نماز شب ترک نشود و حداقل در شب های جمعه حتما نماز شب را ترک نکنید و گرنه نشستن شما در این حوزه دارای اشکال است و قوانین مثل خواندن رساله عملیه و. وقتی یک کسی که مشکل اخلاقی دارد و نتواند این قوانین را تحمل کند، بعدا با زیر پا کردن مقررات اخراج می شوند و آغاز می کنند که آیت الله محسنی چنین و چنان است. یکی از این طلاب که الان به نمک نشناسی معروف است و به آیت الله فحش هم میدهد، روزی برای من گفت رفیق من نهیلیست شده ام و به هیچ چیزی معتقد نیستم و نماز و روزه برای من مفهومی ندارد». 
2 . محسنی ستیز با الحاد کمونیستی. این که آیت الله محسنی ره عمری با قلم و قدم، ایدئولوژی پوشالی کمونیسم را نقد کرد، برهمگان مبرهن و هویداست و تاسیس یک حزب نیز برای مقابله با این جریان الحادی بود که می خواستند کمونیسم و سوسیالیسم را رنگ علمی بدهند؛ برای همین هدف بود که آیت الله محسنی 14 سال در مقابل ارتش تا بن دندان مسلح شوروی ایستاد و بعد از آن که شوری شکست خورد و جنگ داخلی شروع شد، دشمنان آیت الله زیاد شد و تبلیغات مسموم کننده و ناروا را شروع کردند، علت قضیه آن بود که آیت الله می گفت ما عمری در مقابل مائویست و آتئیست و راسیست ها ایستادیم و جنگیدیم اما بعض احزاب رسما به این افرادی که به هیچ خدایی بنده نیستند، مقام و وظیفه داده است؟ این آغازی بود برای داستان سازی های دروغین که مع الاسف اتاق فکر مرحوم شهید مزاری را همین موجودات تشکیل میداد و از آن مرحوم استفاده می کردند؛ این تبلیغات زهرآگین را با آب و تاب بین مردم نشر کردند که بالاخره در قبل از 23 سنبله که قرار بود احزاب دوباره آشتی به معنای واقعی کنند، اما این آدم ها فکر آشتی را از سر شهید مزاری بیرون کردند و گفتند باید غرب کابل از وجود غیر وحدتی ها پاکسازی گردد به قول عزیز رویش تصفیه غرب کابل شروع شد. در نزدیکی های فجر 23 سنبله با سلاح سبک و سنگین به خانه های استاد اکبری، کاظمی، مدبر و دفاتر احزاب غیر وحدت هجوم بردند و داخل شدند کشتند، تاراج کردند و وحشت و دهشت عظیمی در غرب کابل به وجود آورند که سابقه نداشت. این کار و کردار این ها نه در کتاب خدا بود نه در سنت رسول و نه هیچ عقل سلیم انسانی آن را تایید می کرد. به اعتراف معلم عزیز رویش، دولت وقت چند وزارت از جمله وزارت امنیت را برای حزب وحدت پیشنهاد کرده بودند اما اینان گفتند ما از نوک تفنگ اگر نگیریم مزه ندارد لذا جنگ های خونینی مثل فاجعه افشار به وجود آمد و بعدا برای شستن گناه خودشان سند جعل کردند به مزاری دادند که انوری و جاوید و فلانی دست در شکست افشار داشتند.
3 . ستیز با روشنفکری لجام گسیخته. آیت الله محسنی چون سد محکمی در مقابل هرجریانی ضد دین ایستاد و جانانه هم دفاع کرد و آنان را رسوا ساخت؛ روشنفکران هرزه که گاهی با لباس پیامبر ص با الفاظ دینی، تیغ به ریشه دین میزدند. مرحوم آیت الله حقیقت آنان را افشا کرد و آنان را بی دینان مدرن» نامید افرادی که متون دینی را طبق امیال خودشان تفسیر می کردند و اگر جایی نمی توانستند جواب ارائه کنند، احادیث پیامبر را می گفتند مردود است و از قرآن و عقل. این جریانی بود که در دهه هشتاد بیشتر فعالیت می کردند. امروز که بعض نوجوانان یا جوانان، با خواندن چند رمان و کتاب های مقدماتی فلسفه، عینک روشنفکری میزنند و ارزشها را کنار می گذارند، و بشدت هم با آیت الله محسنی دشمنی می ورزند، علتش آنجاست که فعالیت های فرهنگی و علمی آن مرحوم را بزرگترین مانع سرراه خودشان میدانند.
4 . ستیز با تحجر مذهبی. کم نیستند که امروز شبکه های مختلف ماهواره بنام دین و اهل بیت ع و هم چنان به نام اهل سنت و صحابه تاسیس شده و مقر شان در آمریکا و اروپاست و سخت هم با حضرت آیت الله محسنی دشمن اند و هتاکی و فحاشی از علایم معروف آنان است که شبکه های منتسب به شیعه، هرلحظه خلفا و صحابه و اهل سنت را فحش میدهند و شبکه های منتسب به اهل سنت هم شیعه را به عنوان رافضی و اهل بدعت، دشنام میدهند اما خصیصه مشترک شان دشمنی با آیت الله محسنی است که هردو جریان به آن مرحوم فحش میدهند. علت قضیه هم واضح است چون اینان مزدور و جواسیس سرویس های اطلاعاتی خارجی هستند که هدف شان ایجاد تفرقه و اختلاف و درگیری بین امت مسلمه است و اینان سخت در تلاش اند این آتش را شعله ور کنند؛ آیت الله محسنی کسی بود که با تاسیس شورای اخوت در سراسر کشور، به دهن هردو جریان مشت محکمی کوبید و ثابت کرد که علمای واقعی هیچگاهی باهم اختلافی ندارند و اعلان کرد که نودفیصد با اهل سنت مشترکاتی داریم که با ده درصد براحتی می توانیم کنار بیاییم.
5 . مصلح بزرگ دینی. آیت الله محسنی از شاگردان مبرز مرحوم آیت الله خویی بود و با آشنایی کامل با مبانی دینی، وارد مباحث درون مذهبی شد و با مطالعه احادیث، فهمیده بود که رواج بسیاری از خرافات، ریشه در احادیثی دارد که آن احادیث همه مجعول و ساختگی هستند و سند درست ندارند و لذا با مطالعه بحار الانوار -- که از نظر اخباریون قدیم و جدید، نوعی دایره المعارف بی نظیر شیعی است – قسمت اعظم آن را مردود اعلام کرد و با استفاده از مبنای رجالی خودش که با مبنای استادش مرحوم خویی مطابقت داشت، توانست بیش از چهل هزار حدیث را بررسی سندی انجام دهد و کتاب گرانسنگ معجم الاحادیث المعتبره» را ماندگار تاریخ شیعی ساخت. امروز اگر عده ای به بهانه ای اینکه آیت الله محسنی منحرف بود – نعوذبالله – به او بدوبیراه می گویند، علت اش همین است و گرنه این اعتراض و انتقاد متوجه شخص آیت الله خویی و بقیه شاگردانش هم هست.


ضرب المثلی را سابق می گفتند "عیسی به دین خویش و موسی به دین خویش" به این معناست که نباید به کسی در راستای عقاید، گریبان کسی را جفت کنیم که تو چرا چنین عقیده داری؟ چرا مثل من فکر نمی کنی؟ چرا مذهب و مسلک مرا نمی پذیری؟. چنین وضعیتی سالهای دراز در تاریخ اسلامی حاکم بوده و یک شیعه با تمام توان تلاش می کرده که حتما برای ثواب آخرت، یک سنی را در مذهب خودش درآورد و یک سنی همچنان. هرکسی دوست دارد که پیروان مذهبش زیاد گردد و فردی گروهی اضافه شود؛ اما هستند از شیعیان تند روی که خلفا را همیشه لعنت می کنند اصلا خط سرخ شان اهل سنت اند یا افرادی بنام سنی که شیعه را رافضی، واجب القتل و نجس میدانند. اگر شیعه و سنی متاعی دارند که قابل عرضه باشد در میدان معرفت شناسی و اعتقادات، چرا  با لحن انسانی مطرح نکنند؟ چرا با جدال احسن که اصل قرآنی است بمیدان نمیایند؟ همه با اسم و رسم مستعار، فقط فحش و لعن و دشنام می نویسند و لجن پراکنی میکنند اگر اینها نمایندگان مذاهب اسلامی باشند، باید فاتحه اسلام و دیانت و انسانیت را خواند.
قبل از آنکه اندیشه وحدت در ذهن مسلمانان رسوخ کند، باید تفاوت ها و اختلافات مذاهب را به رسمیت بشناسند. یک شیعه و سنی باید بداند که اختلافات ذهنی، امر بدیهی است نیاز به برهان ندارد کافی است دور و اطراف خودش را نگاه کند. دوم اینکه بداند و بفهمد هیچ مذهب اسلامی بدون مبنا، بنا نشده است و  پیروان مذاهب اسلامی، هرکدام کتابها نوشته اند. سوم اینکه یک مسلمان، دوراندیشی داشته باشد. یعنی خط سرخ ولایت و برائت را برای کسانی قرار دهد که امروز در اکثریت مطلق کشورهای اسلامی پایگاه نظامی دارد. مع الاسف عده ای اعم از شیعه و سنی، با نصارا و یهود تعامل دارند با هم مذهب خودشان سخت دچار مشکل هستند و این نشان میدهد که پول از دستگاه های خارجی گرفته اند.
اتحاد شیعه و سنی، به معنای دست کشیدن از مذهب نیست. بمعنای زیرپا گذاشتن گزاره برائت نیست. به معنای زیربار رفتن نیست. بلکه نماد شکوه اسلام محمدی است. سمبل اقتدار پیامبر بزرگ اسلام است و نشان افتخار امت مسلمه است در برابر کفار که همواره به مسلمانان و زندگانی شان ضربه زده اند.
این عین ذلت و حقارت است که اختلاف خانگی بیندازند آن هم علمای بسیار محترم که احترام شان محفوظ اما افق دیدشان از  جغرافیای قم یا از محدوده مکه فراتر نیست.
آتش زدن به آشیانه ای نیم سوخته ای مسلمانان از طرف یک مسلمانان، عاقلانه نبوده و نیست هرکسی اعم از پیروان هر مذهب، اگر فحش و دشنام رکیک و غیر رکیک به همدیگر نثار کنند، تاریخ خونبار اسلامی را تکرار میکنند و و شک نکنید که مشکل مغزی و عصبی دارد.


در روزگاری که در آتن پایتخت یونان، مردم برای انتخاب رئیس جمع می شدند تا رئیس انتخاب کنند؛ در همان زمان یا وقت دیگر افلاطون گفته بود که مردم سالاری حکومت جاهلان است. حالا از چند و چون ماجرا که بگذریم، ظاهرا منظور افلاتون این بوده که مردم که همه عوام هستند و بیدهایی که به هرباد و تلنگری می لرزند و نمی توانند انتخاب درست داشته باشند در نتیجه مثل خودشان یک انسان جاهل و بی دانش را که فقط از نگاه پول و ثروت و امکانات مادی خوب است را انتخاب می کنند در حال که این حاکم یا رئیس در فریب و تحمیق عوام شهره است. در زمان حاضر اگر افلاتون زنده می بود، با یک نگاهی به احوال بعضی کشورها می انداخت باز به همان نظریه چندهزار قبل خود تاکید می کرد که به راستی نمی توان به انتخاب مردم مشروعیت عقلایی داد گرچه الآن بعضی از جوامع به یک درک نسبتا درستی از ت رسیده اند اما در زمان انتخابات طبق گرایشات منفی شان رای میدهند.

در افغانستانِ که اکثر مردم در زیر خط فقر فهم هستند و اکثریت بی سوادند، دموکراسی مطلقا بی معناست چون بارها نوشتم که ما حتی فرهنگیان و نخبگان ما که چیزفهمان جامعه محسوب می شوند با زهم با ذهن و ضمیر فاشیستی به میدان رقابت می آیند و در نتیجه چیزی تغییر نمی کند و باید سلطه غربی ها را نیز در انتخابات افغانستان دست کم نگرفت و خارجی ها با مصارف و هزینه هایی که انجام میدهند هیچ گاه حاضر نمی شوند که کسانی حاکم شوند که با اهداف و مقاصد آنان مخالف باشد.

بنابراین در انتخابات اخیر که واقعا افتضاحات بود، این نکته روشن شد که مردم سالاری در جامعه افغانی چیزی جز مسخره بازی نیست که ملت را فریب میدهند و به جهانیان هم.

 


افغانستان با همه امکانات زیرزمینی که دارد، ساکنان‌ آن در فقر مطلق به سر می برند؛ هرروز یون رده بالا، تجار و مفسدین اقتصادی پولدارتر می شوند و فقرا فقیرتر؛ این روند متضاد که اول و آخرش بحران است و جنگ و نزاع طبقاتی، علت العلل آن برمیگردد به وابستگی ی و اقتصادی و نظامی به بیگانگان. مع الاسف سالهاست که بنیه اقتصادی ما دست خارجی هاست. دولت افغانستان را به مبالغ ناچیز پولی فریب می دهند و نمی گذارند که کشور به یک اقتصاد پایدار و مستقل برسند این وابستگی اقتصادی، وابستگی ی و نظامی را در پی دارد.

شاید بتوان امروز جمهوری اسلامی ایران را یک نمونه نسبی استقلال ی دانست که توانسته است تاحال در برابر حملات گوناگون غرب مقاومت کرده است و چون نیاز بیرونی داشته، تلاش های مسئولین برآن بوده است که بتوانند از داخل تامین کنند. در کشور ما برعکس است هرچه نیاز داخلی است تلاش ها همه برا است که از بیرون تامین کنند حتی بودجه برگزاری انتخابات.

از این جهت است که ما به اندک چیزی نیازمند آن هستیم که دست به طرف این و آن دراز کنیم و کمک بخواهیم و این کمک خواستن و گدایی، نتیجه اش ذلت و مسکنت و خواری است که همه روزه می بینیم.

تصور کنید که ترامپ رئیس جمهور آمریکا زمانی که در پایگاه نظامی شان در بگرام رسید، رئیس جمهور افغانستان مطلع شد و فوری به دیدارش رفت. این نهایت ذلت و سرافکندگی و مستعمره بودن است.

هم چنان اگر مسئولین دیگر آمریکایی می آیند کسی از دولت افغانستان مطلع نمی شوند چرا؟ چون این کشور تحت  اشغال واقعی آنها و خانه دوم شان است و گرنه که جرات دارد وارد یک کشوری گردد که مستقل است؟


پسرم کلاس ششم درس می خواند؛ مدتی است کتاب های کوتاه داستانی از فرهنگسرای نزدیک مان میآورد و میخواند در این اواخر خودش یک داستانک نوشته به اسم از تاریکی میآید». از خواهرش نظرش را خواسته و خواهرش میگه اسمش قشنگ نیست اما محتواش خیلی خوبه. داستان نویس اعتراض کرده است که وقتی همه اش کتابهای قصه و یکی بود یکی نبود خوانده ای از کجا میدانی که اسمش قشنگ نیست. آنهم کم نیاورده و در جوابش گفته است خودت ازم نظر خواستی.

نمی خواهم از این قضیه یک داستان دیگری را من بنویسم؛ هدفم آن بود که در ساختار یک جامعه سالم، فرهنگ سالم نقش اساسی دارد. زمانی که اکثریت افراد جامعه با فرهنگ کتاب و کتابخوانی سروکار داشته باشند، از آوان کودکی تا زمانی که بزرگ می شوند، تاثیرات شگرفی در نهاد آنان می گذارد و سبب می شود که آن جامعه هوشیار و بیدار باشد و نگذارد هرکسی بالای آنها حکومت و حاکمیت کند. الآن کاری به ت غربی نداریم که دولتمردان شان چه طور آدمای هستند خوبند یا خراب! اما باید پذیرفت که اکثریت مردم ازنظر فرهنگ - جدا از نحوه ای تفکر - به یک حدی رسیده اند که از وضعیت فلاکت  و بحران خودشان را نجات دهند. فی المثل هراندازه که با دولت مرکزی شان مشکل داشته باشند، اما دست به سلاح و کشتار نمی برند تا آخرین راه که وجود دارد. یعنی امتیاز جامعه با سواد از بی سواد همین است که در جامعه بی سواد، همه تصامیم یا از روی احساسات گرفته می شود یا هم دنباله رو کسانی می شوند که دشمن وطن و مملکت هستند.

در افغانستان ما، اولا فرهنگ بنام مطالعه خیلی  کم مروج است و ثانیا، با بی توجهی دولت، امکانات برای مطالعه و مکان برای مطالعه و خدمات فرهنگی و کتابخوانی نیست. فقط همانست که در مکاتب می خوانند و از طرف دیگر، یک اندیشه غلطی که حاکم شده است همه درس می خواننند که فردای کاری یا وظیفه ای چیزی بگیرند و تمام بشود. اما علم را برای علم و آگاهی و بالارفتن سطح ادراک نمی خوانند تا فردای بهتری در انتظار مملکت داشته باشیم.

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها