مدارا و مهربانی در فرهنگ اسلام
منتشر شده در خبرگزاری جمهور
علیظفر یوسفی
مقدمه
جهان اسلام در عصر حاضر در بحرانیترین حالت خودش به سر میبرد؛ جنگ، قتل، نفاق و توسل به خشونت، سرخط خبرهای جهان است؛ این وضعیت اسفبار پیش از آنکه معلول خارجی باشد، علت داخلی دارد و برمیگردد به تفسیرهای وارونهای که در طول تاریخ از اسلام صورت گرفته است؛ یکی از این تفسیرهای ناروا، برداشتِ زور و جایز بودن توسل به خشونت در امر تبلیغ دین است که متاسفانه گسترهای آن دامنهی تعاملات اجتماعی ذات البینی مسلمانان را نیز گرفته است؛ در صدر اسلام، بنای دین، بر صلح و گرفتن جلو خشونت و جنگ بود؛ در مدینه دو قبیلهی اوس و خزرج، گویا دشمنی ذاتی باهم دیگر داشتند، این کینهی کهنه و دیرینه را - که گمان آشتی وجود نداشت – پیامبر با نور اسلام محو کرد و بین دو قبیله عقد برادری بست؛ در سیرهی پیامبر و ائمه (ع) اصل بر مدارا و مهربانی است چه مسلمان یا غیر مسلمان؛ امام علی (ع) تا دمِ آخر، حقوق خوارج را از بیت المال قطع نکرد و به غیر مسلمانان از بیت المال حقوق می داد؛ عهدنامهای امام علی ع برای مالک اشتر، منشور انسانی است جدا از رنگ و نژاد و مذهب. در زمان باقی ائمه (ع) نیز همین سیره مدارا و مهربانی وجود داشت و آنان حتی با غیر مسلمان (ملحدین) از رفتار نیک کار میگرفتند؛ در زمان امام صادق ع دانشمندانی وجود داشتند که منکر خدا بودند مثل ابن ابی العوجاء، ابوشاکر دیصانی و. فقط شبهات مطرح میکردند و امام صادق ع با استفاده از جدال احسن» به شبهههای آنها جواب ارائه میکرد. حالا فرض کنیم چنین منکرین خدا در زمان حاضر در شهرهای مسلمان باشند، معلوم نیست که مسلمانان چه بلایی سر آنان خواهند آورد؛ عملکرد امروزی مسلمان، علامتِ آن است که ما برداشتهای درستی از اسلام و دین اولیهی اسلام نداریم نه از مدارا خبری است نه از مهربانی و شفقت امیدی؛ بنابراین هرآنچه از بحران و جنگ و خشونت در جهان اسلام است، به بدفهمی ما یا عدم اطلاع از اسلام حقیقی برمیگردد. اسلامِ که مرهونِ خُلق عظیم» و قلب مهربان» پیامبرش است، کمترین نسبت را با مسلمانان امروزی دارد.
1 - مدارا در ردیف واجبات
اسلام، تنها نماز و روزه و اصول دین نیست؛ بلکه مسایل اجتماعی و رفتار با دیگران، بالاتر از نماز روزه است؛ زیرا خوشرفتاری با جامعه و رعایت حق الناس، نشانگرِ کامل بودن ایمان و علامتِ آن است که اثر انجام واجبات و ترک محرمات اثر وضعی خودش را گذاشته است. در حدیثی از رسول خدا ص روایت شده است که فرمود: پروردگارم مرا به مدارا کردن با مردم امر کرد، کما اینکه به ادای واجبات امر کرده بود. [کلینی، 2: 116] در حدیث دیگری آمده است که مدارا کردن با مردم، نصف ایمان است» [همان، 2: 117] طبق این احادیث، اگر کسی در رفتارهای خانوادگی و اجتماعی از اجبار و زور و خشونت کار میگیرد، درایمانش تجدید نظر نماید.
2 - مدارا سرمایه عقل
رفتار نیک و برخورد درست و منطقی با دیگران و پذیرش تکثر، نشانه عاقل بودن آن شخص است و بلکه طبق فرمایش امام علی ع عاقل ترین مردم کسانی هستند که در مدارا کردن با مردم، سخت گیرند. [صدوق، 4: 395] در وصیت امام علی ع به پسرش محمد حنفیه آمده است که سرمایه عقل بعد از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم است. [مجلسی اول، 13 : 53]. شاید از بدیهیات و مسلمات است که افرادی که بیشتر از همه دنبال تفاهم و تعامل با دیگران هستند، از تعقل بیشتری برخوردار اند چون در دنیای داد و ستد یا بگیر و بستان، بدون روِیهی درست، وضعیت زندگانی برای انسان، سخت و مشکل ساز میگردد.
3 – مدارا سنت پیامبر اسلام
چنانچه در مقدمه اشاره شد، پیامبر گرامی اسلام به مدارا و خوشخلقی با مردم معروف و مشهورتر از آن بود که وصف گردد؛ شرایع قبل از شریعت اسلام، در امور اجتماعی و تکالیف دینی نسبتا سختگیر بود، خداوند به برکت وجود پیامبر اسلام، دین مبنتنی بر تساهل و مدارا نازل کرد و در حدیثی از پیامبر هم آمده است که فرموده است من بر دین حق مبعوث شدم که آسان و قابل مداراست» [سیدمرتضی، 46] از امام رضا (ع) حدیثی وارد شده است که در آن تاکید شده برای مسلمانان که از علامات مومن این است که با مردم از مدارا کار گیرد و آن سنت پیامبر است [محدث نوری، 9 : 37] با این حال، باید دید که فقه فقیهان و برهان متکلمان در عصر حاضر چقدر از این سنت نبوی که مدارا و تساهل بود، استفاده کرده اند.
4 – مدارا، سبب سلامتی دین و دنیا
هرمسلمانی در حد توان تلاش می ورزد که آبرومندانه زندگانی نماید و توان مالی و دنیوی در به اندازهای داشته باشد که دست نیاز پیش دیگران دراز نکند؛ از طرف دیگر، میخواهد در عین حال دین و ایمانش نیز خدشه دار نگردد؛ مدارا کردن با مردم یکی از اسبابی است که طبق فرمایش امام علی (ع) [آمدی، 333] موجب سالم ماندن دین و دنیای یک مسلمان است. دین او سالم میماند چون کسی که از مدارا کار نگیرد، لابد در حین غضب، دست به زور و اجبار بزند و ممکن است در این حال کارهایی انجام دهد که خلاف دستورات دینی باشد؛ اما مدارا کردن و منطقی بودن، به این معناست که در حین غضب، بهترین تصمیم ها را بگیرد و نه این که به طرف، حملات فیزیکی انجام دهد. سلامت دنیای او نیز واضح است که چنین شخصی را - که همواره در معاملات با مردم مهربان و دارای روحیه تساهل است – همه دوست دارند با او همکاری کنند و در ناملایمات روزگار دست او را بگیرد. بنابراین، ضررهای دینی و دنیوی برای شخص متساهلِ که از روحیه مدارا برخوردار است، به او نمیرسد.
نتیجه آنکه مدارا چه در سطح فردی، اجتماعی و یا سران کشورهای مسلمان، یک ضرورت مبرم و نیاز جدی است؛ کشورهای همسایهی که هم دین مشترک دارند و خدای مشترک اما در رفتار بین المللی دشمن خونی هم هستند در حالِ که هردوطرف شهادین بر زبان میرانند یکی وابسته به شرق آن دیگری به غرب. دشمنی بین الاقوامی در درون کشورهای مسلمان وجود دارد، قابل نوشتن نیست؛ به امیدی روزی که ملت خوابیده مسلمان و سران کشورها از این خواب عمیق بیدار شوند و به بازی هایی که سرهم دیگر دارند، دست بردارند و به آن برادران دینی شان هم حق بدهند زندگی کنند.
منابع
آمدی، غرر الحکم.
سید مرتضی، الناصریات.
صدوق، من لایحضره الفقیه.
کلینی، الکافی.
مجلسی اول، روضه المتقین
محدث نوری، مستدرک الوسائل
یزید از آدمهای شام و کوفه، آجر ساخته بود و ساختمانی بلند هوی و هوس و اعمال ضد انسانی خودش را بالا برده بود؛ شاید کسی فکر نمی کرد که این بنای محکم و با تلنگری بلرزد و با شلیک واژه ها تکان بخورد و ساکنان آن را بترساند. اما همین بازماندگان واقعه کربلا که برای زجر کشیدن و اذیت شدن، اسیر شده بودند، اما با روحیه بلند و رسالت مندی عاشورایی، هرکدام با شعر و نثر و خطابه، نشان دادند که در اسارت آنها، رسالت عظیمی نهفته بوده و چالش ها را تبدیل به فرصت کردند با استفاده از شهادت امام حسین ع و یاران او، ندای حق طلبی، عدالت خواهی و آزادگی قربانیان عاشورا را به مردمان خفته ای آن روز رساندند و ثبت تاریخ کردند. امام سجاد ع با این که از کربلا تا کوفه و از کوفه تا دمشق، سرهای شهدا را دیده بود و اشک ریخته بود، با آنهم، وضعیت رقت بار عاشورا و اسارت. نتوانست او را از ظلم ستیزی باز دارد. این درس و الگوی بزرگی برای پیروان و شیعیان است که هرسال عاشورا را چنان عاطفی ساخته اند که انگار هیچ صدایی برای عدالت خواهی شنیده نمی شود و فقط گریه و تیغ و قمه و. برجسته کردن جنبه عاطفی عاشورا، انحراف آشکار از خطی است که امام حسین رسم کرده است و نمی توان این راه را راه امام سجاد و زینب نام گذاشت.
این روزها که اوج تبلیغات کاندیداهای ریاست جمهوری اسلامی افغانستان است، تیم های رقیب با استفاده از امکانات و پولهای گزاف به کمپیاین و تبلیغات می پردازند و لازم است چند نکته را یادآوری کنم
اول -- رقبای کاندیداها، با استفاده از اسامی مستعار در فضای مجازی، دروغ ها و تهمت ها و بهتان های بی حد و حصری به هم دیگر می زنند و می بندند. خبری از اخلاق انتخاباتی و رعایت موازین دینی و آموزه های اسلامی در میان نیست.
دوم -- تیم بر سر اقتدار در این مدت پنج ساله ثابت کرد که حتی در تامین امنیت پایتخت، قدرت و تسلط ندارد چه رسد که امنیت سایر ولایات خارج از کابل را تامین نماید. این نشان میدهد که دست های پیدا و پنهانی در امنیت ملی، وزارت داخله و دفاع یا در ارگ ریاست جمهوری، برای دشمن کار می کنند و برای آنها برنامه ریزی دارند.
سوم -- وعده ها و وعیدهای زیادی که حالا از طرف تیم حاکم داده می شود اگر کسی اندکی عقل و شعور انسانی داشته باشد باور نمی کند؛ این تیم اگر صادق باشد باید در ساله های گذشته این خدمات را انجام میداد و بهانه ای برای معطلی ساخت و ساز وجود ندارد.
چهارم -- تیم که از نگاه رقابت با غنی برابری می کند، تیم ثبات و همگرایی است و که مع الاسف این ها هم حرفی و برنامه ای درستی برای کشورداری ندارند و چون به هرحال در این مدت پنج سال این تیم به یک نحوی شریک قدرت بودند و در جلسات آنها شرکت داشتند و اگر تمام گناه و خطا و کمکاری را به دوش غنی می اندازند، خودش دروغی است دیگری است.
پنجم -- حرف اول و آخر در انتخابات افغانستان را کاخ سفید می زند. تجربه نشان داده است که آمریکا از بی امنی و بدامنی افغانستان بهره ها برده است و می برد و برای هیچ افغانی پنهان نیست که انواع منافع اقتصادی و نظامی برای آمریکان دارد از غارت مواد خام تا برگرداندن کمک ها توسط انجوهای خودشان. از طرف دیگر، بودجه انتخابات افغانستان را آمریکا تامین می کند، آنها آن قدر هم بی شعور نیستند که این همه هزینه را متقبل شوند و در انتخابات دخالت نکنند و چنانکه دیدیم حکومت وحدت ملی، محصول نظریه کاخ سفید بود یک حکومتی که در هیچ جای قانون اساسی جایگاهی نداشت و ندارد و چند سال منازعه و جدال را بین یون افغانستان روشن نگهداشت.
ششم -- حقیقت این است که ما هنوزهم که هنوز است، یک تمدار ملی و دلسوز و کارکن که اجیر و مزدور بیگانه نباشد، نداریم و همه این کنشگران ی که فعلا هستند اکثریت مطلق شان، سفارت خانه های کشورهای خارجی وابسته اند و از آنها پول می گیرند و برای آنها کار می کنند و انتخابات هم نوعی پروژه درست شده است.
هفتم -- ملت افغانستان، به یک اجماع ملی دست پیدا نکرده اند و گرایش های مختلف قومی و سمتی و مذهبی هنوز هم در بین اقوام افغانستان وجود دارد. آنان به کسانی بیشتر ابراز علاقه می کنند که بیشتر قوم گرا و متعصب باشد و اقوام دیگر را فحش و دشنام دهد. هرچه متعصب تر، در بین اقوام دلسوزتر.
هشتم -- این گیرو دار انتخابات، به زودی تمام می شود و آنچه می ماند، این همه بداخلاقی ها و دروغ ها و فریب هایی است که در رسانه ها بیان شده است و در روی دیوار و در شهر مانده است.
مقاله ای در سایت مکتب معرفت از طرف یکی از شاگردان آن، راجع به موضوع کثرت گرایی دینی منتشر شده است؛ گرچه به نسبت انواع اشتباهات روشی و متنی که دارد قابلیت دغدغه مندی ندارد اما با فرمایش یکی از دوستان، چند چیز را قابل یادآوری میدانم:
1 – در مقاله مذکور، کثرت گرایی دینی، بسط و تشریح نشده است. منظور از پلورالیسم دینی، چه نوع رویکرد نسبت به آن است؟ که طبق همان مبنا بحث صورت گیرد. ما رویکرد هستی شناختی، معرفت شناختی و کارکرد شناختی داریم که در مقاله مذکور اینها همه خلط شده است.
2 – در مقاله مذکور، بین تعارض ادیان از نگاه مبنا و کارکرد، تفکیک نشده است. یکی از توجیهات جان هیک که بنیان گذار کثرتگرایی دینی با الهام از مولانای روم است، این است که بیشتر نگاه کارکردگرایانه یا دلسوزانه نسبت به بشریت دارد. انسان ها برای زندگی کردن و همزیستی مسالمت آمیز، خصوصا در این زمان حاضر، نیاز به همدلی و همکاری دارد. تن دادن به پلورالیسم دینی، این فرصت را میدهد که آنان بهتر زندگی کنند. از این توجیه بارها جواب داده شده است که اتباع ادیان بدون این که به کثرت گرایی توجهی داشته باشند، می توانند باهم زندگی کنند و این منافاتی با آموزه های ادیان هم ندارد.
3 – طرح تناقضات. نویسنده مذکور، ادعا می کند که با استفاده از عقل و وجدان خودش به این نتیجه رسیده است که کثرت گرایی بهترین راه است. همان عقل که کثرت گرایی دینی را – طبق ادعای نویسنده مذکور – اثبات می کند، همان عقل می تواند کثرتگرایی را نفی کند. به این بیان که همه می دانند که ادیان ابراهیمی با مبناهای کاملا مختلف هستند. دین مثل مسیحیت قایل به اصول سه گانه هستند و دین اسلام قایل به یگانگی؛ عقل سلیم انسانی حکم می کند که بین یگانه و سه گانگی تضاد است و نمی پذیرد آن است. ادیان ابراهیمی قایل به وجود متعالی هستند بیشتر ادیان بشری و وضعی اصلا قایل به امر متعالی نیستند. حالا کدام عقل کدام وجدان میتواند بین این ها جمع کند که از نگاه مبانی معرفتی باهم تناقضی نداشته باشد.
4 – دین اسلام با ادیان مختلف، سر ستیزی ندارد و از نگاه دین اسلام، کثرتگرایی طولی مورد تایید است. ادیان قبل اسلام ادیان ابراهیمی همه برحق بودند. اما نسبت به کثرتگرایی در عرض دین اسلام، با توجه به این که حقیقت واحد داریم، امکان ندارد از نگاه این که یک کسی عقلا بپذیرد و اما مخالف همزیستی با پیروان ادیان دیگری هم نیست و آنان هم می توانند در کمال آرامش در کنار مسلمانان زندگی کنند. بعثت بالحنفیه السمحه السلهه.
5 – ادعا شده است که در کثرت گرایی دینی، کرامت انسانی بیشتر مراعات می گردد. شاید برای کسانی که از متون دینی اطلاعی ندارد این اصل قابل توجیه باشد. در حکومت امام علی که ما اعتقاد داریم یک حکومت دینی به دور از ت های ماکیاولیستی و فریب بود، این اصل کرامت انسانی به وضوح قابل مشاهده بود. درحکومت امام علی، مسیحیها و سایر پیروان ادیان از بیت المال حقوق می گرفتند و حتی خوارج تا دم آخر از بیت المال حقوق داشتند و منشور حقوق بشری امام علی برای مالک اشتر معروف تر از آن است که تصور کنیم. اما کیست که ندیده باشد و نخوانده باشد که هرمکتبی نسبت به کرامت انسانی طبق امیال خودشان رفتار می کنند و دم از کرامت انسانی میزنند.
6 – مسلمان با استفاده از مبانی قطعی – جدایی از خطا یا صواب – به این نتیجه رسیده اند که دین اسلام، ناسخ ادیان و برترین دین است و می تواند نسخه ای خوبی برای بشریت باشد. اما تن دادن به کثرتگرایی دینی به نسبیت محض و سردرگمی مطلق خواهد رسید از نگاه معنویت و معرفت نمی تواند حس دینداری بشریت را کند و همان خواهد شد که الان بسیاری بدان گرفتارند سرخورده و افسرده که نمی فهمند کجا هستند و برای چه؟ آخرش هم منجر به خودکشی و جنون می رسند.
ضرب المثلی را سابق می گفتند "عیسی به دین خویش و موسی به دین خویش" به این معناست که نباید به کسی در راستای عقاید، گریبان کسی را جفت کنیم که تو چرا چنین عقیده داری؟ چرا مثل من فکر نمی کنی؟ چرا مذهب و مسلک مرا نمی پذیری؟. چنین وضعیتی سالهای دراز در تاریخ اسلامی حاکم بوده و یک شیعه با تمام توان تلاش می کرده که حتما برای ثواب آخرت، یک سنی را در مذهب خودش درآورد و یک سنی همچنان. هرکسی دوست دارد که پیروان مذهبش زیاد گردد و فردی گروهی اضافه شود؛ اما هستند از شیعیان تند روی که خلفا را همیشه لعنت می کنند اصلا خط سرخ شان اهل سنت اند یا افرادی بنام سنی که شیعه را رافضی، واجب القتل و نجس میدانند. اگر شیعه و سنی متاعی دارند که قابل عرضه باشد در میدان معرفت شناسی و اعتقادات، چرا با لحن انسانی مطرح نکنند؟ چرا با جدال احسن که اصل قرآنی است بمیدان نمیایند؟ همه با اسم و رسم مستعار، فقط فحش و لعن و دشنام می نویسند و لجن پراکنی میکنند اگر اینها نمایندگان مذاهب اسلامی باشند، باید فاتحه اسلام و دیانت و انسانیت را خواند.
قبل از آنکه اندیشه وحدت در ذهن مسلمانان رسوخ کند، باید تفاوت ها و اختلافات مذاهب را به رسمیت بشناسند. یک شیعه و سنی باید بداند که اختلافات ذهنی، امر بدیهی است نیاز به برهان ندارد کافی است دور و اطراف خودش را نگاه کند. دوم اینکه بداند و بفهمد هیچ مذهب اسلامی بدون مبنا، بنا نشده است و پیروان مذاهب اسلامی، هرکدام کتابها نوشته اند. سوم اینکه یک مسلمان، دوراندیشی داشته باشد. یعنی خط سرخ ولایت و برائت را برای کسانی قرار دهد که امروز در اکثریت مطلق کشورهای اسلامی پایگاه نظامی دارد. مع الاسف عده ای اعم از شیعه و سنی، با نصارا و یهود تعامل دارند با هم مذهب خودشان سخت دچار مشکل هستند و این نشان میدهد که پول از دستگاه های خارجی گرفته اند.
اتحاد شیعه و سنی، به معنای دست کشیدن از مذهب نیست. بمعنای زیرپا گذاشتن گزاره برائت نیست. به معنای زیربار رفتن نیست. بلکه نماد شکوه اسلام محمدی است. سمبل اقتدار پیامبر بزرگ اسلام است و نشان افتخار امت مسلمه است در برابر کفار که همواره به مسلمانان و زندگانی شان ضربه زده اند.
این عین ذلت و حقارت است که اختلاف خانگی بیندازند آن هم علمای بسیار محترم که احترام شان محفوظ اما افق دیدشان از جغرافیای قم یا از محدوده مکه فراتر نیست.
آتش زدن به آشیانه ای نیم سوخته ای مسلمانان از طرف یک مسلمانان، عاقلانه نبوده و نیست هرکسی اعم از پیروان هر مذهب، اگر فحش و دشنام رکیک و غیر رکیک به همدیگر نثار کنند، تاریخ خونبار اسلامی را تکرار میکنند و و شک نکنید که مشکل مغزی و عصبی دارد.
در روزگاری که در آتن پایتخت یونان، مردم برای انتخاب رئیس جمع می شدند تا رئیس انتخاب کنند؛ در همان زمان یا وقت دیگر افلاطون گفته بود که مردم سالاری حکومت جاهلان است. حالا از چند و چون ماجرا که بگذریم، ظاهرا منظور افلاتون این بوده که مردم که همه عوام هستند و بیدهایی که به هرباد و تلنگری می لرزند و نمی توانند انتخاب درست داشته باشند در نتیجه مثل خودشان یک انسان جاهل و بی دانش را که فقط از نگاه پول و ثروت و امکانات مادی خوب است را انتخاب می کنند در حال که این حاکم یا رئیس در فریب و تحمیق عوام شهره است. در زمان حاضر اگر افلاتون زنده می بود، با یک نگاهی به احوال بعضی کشورها می انداخت باز به همان نظریه چندهزار قبل خود تاکید می کرد که به راستی نمی توان به انتخاب مردم مشروعیت عقلایی داد گرچه الآن بعضی از جوامع به یک درک نسبتا درستی از ت رسیده اند اما در زمان انتخابات طبق گرایشات منفی شان رای میدهند.
در افغانستانِ که اکثر مردم در زیر خط فقر فهم هستند و اکثریت بی سوادند، دموکراسی مطلقا بی معناست چون بارها نوشتم که ما حتی فرهنگیان و نخبگان ما که چیزفهمان جامعه محسوب می شوند با زهم با ذهن و ضمیر فاشیستی به میدان رقابت می آیند و در نتیجه چیزی تغییر نمی کند و باید سلطه غربی ها را نیز در انتخابات افغانستان دست کم نگرفت و خارجی ها با مصارف و هزینه هایی که انجام میدهند هیچ گاه حاضر نمی شوند که کسانی حاکم شوند که با اهداف و مقاصد آنان مخالف باشد.
بنابراین در انتخابات اخیر که واقعا افتضاحات بود، این نکته روشن شد که مردم سالاری در جامعه افغانی چیزی جز مسخره بازی نیست که ملت را فریب میدهند و به جهانیان هم.
درباره این سایت